loading...
دانلود فور یو
admin بازدید : 251 سه شنبه 10 دی 1392 نظرات (0)

حیف نون زمين ميخوره، براي اينکه سه نشه تا خونه سينه خيز ميره!

 

يه بار تو آبادان مسابقه تقليد صداي داريوش برگزار ميشه، داريوش مياد چهارم ميشه!


حیف نون پسرش رفته بوده زير ماشين، با سنگ ميزنه درش بياره!


حیف نون ميخواسته زيردريايي آمريکاييا تو خليج فارس رو غرق کنه، در ميزنه فرار ميکنه!


حیف نون ميخواسته بره هر چي راهزنه اطراف تبريزه دهنشون رو سرويس کنه. ملت هم ميان هر کي يه چيزي براش ميارن، يکي شمشير مياره يکي خنجر مياره و حسابي مسلحش ميکنن. خلاصه حیف نون راه ميفته و بعد از يک هفته خونين و مالين برمي‌گرده. مردم دورش جمع ميشن، مي‌پرسند: چي شد؟ چي کار کردي؟ حیف نون پاميشه يا حال زار ميگه: بابا يه دستم شمشير بود يه دستم خنجر، با دندونام مي‌جنگيدم؟!


حیف نون به دوستش ميگه: اصغر، قربون دستت، برو عقب ماشين ببين چراغ راهنما ماشين کار ميکنه يا نه. اصغر ميره عقب ماشين، ميگه: کار مي‌کنه، کار نَمي‌کنه، کار مي‌کنه، کار نَمي‌کنه...!


به حیف نون ميگن سه تا ميوه نام ببرکه با سين شروع بشه ميگه: سيب، سير، سحر! ميگن: سحر که ميوه نيست؟! ميگه: نميدوني چه هلوييه!


حیف نون ميره شکار خرگوش، صداي هويج در مياره!


حیف نون تو کليسا نشسته بوده، يهو مي‌بينه يه دختر خيلي ميزون مياد تو. ميدوه ميره پشتِ يه مجسمه قايم ميشه. دختره مياد ميشينه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو به من همه چي دادي، پول دادي، قيافه دادي، خانواده خوب دادي...فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام..اونم يه شوهر خوبه ...يا حضرت مسيح‌! خودت کمکم کن! حیف نون از پشت مجسمه مياد بيرون ميگه: عيسي هل نده!‌ خودم ميرم!


آويني تو جنگ کشته‌ميشه، به حیف نون ميگن برو يه جوري به خانوادش خبربده. حیف نون ميره دم خونشون زنگ ميزنه، زن يارو ميگه: کيه؟ حیف نون ميگه: ببخشيد،‌ منزل شهيد آويني؟!


حیف نون زنگ ميزنه خونه رفيقش ميگه: غضنفر! من لهجه دارم؟ رفيقش ميگه: آره!‌ ميگه: پس گحط کن دوباره ميگيرم!


حیف نون عرق ميخوره مي‌برنش کلانتري شلاقش بزنن. افسرِ چند تا شلاق ميزنه، بعد شلاقو مي‌ده به يکي ديگه ميگه: برادر حسين! بيا شماهم يه فيضي ببر!‌ يارو هم چند تا ميزنه و ميده به اونيکي ميگه: برادر اکبر شما هم بيا يه فيضي ببر! خلاصه چند نفري دهن يارو رو .... بعد که کارشون تموم ميشه ميان از اتاق برن بيرون، حیف نون ميگه: برادر‌ا! لااقل درِ فيضيه رو ببندين!


اواهه ميخوره زمين، ميگه: اِوا! تو هم جاذبه!


حیف نون با ماشين ميره تو دره، بهش ميگن: چي شد بابا؟ چرا افتادي تو دره؟ ميگه: والله ما داشتيم تو جاده با ماشين ميرفتيم، هي جاده پيچيد، من پيچيدم، ‌دوباره جاده پيچيد، باز من پيچيدم،‌ يهو جاده پيچيد، من نپيچيدم!


حیف نون و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمي‌زدند. زن حیف نون وقتي شب ميره بخوابه، يک يادداشت براي حیف نون مي‌گذاره که: منو فردا ساعت 6 بيدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا ميشه، ‌مي‌بينه حیف نون براش يک يادداشت گذاشته که: پاشو زنيکه خر! ساعت شيشه!


حیف نون از ساختمون ده طبقه ميفته پايين، همه جمع ميشن دورش، ازش ميپرسن: آقا چي شده؟ ميگه: والله منم تازه رسيدم!


برچسب ها جوک ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 64
  • بازدید ماه : 48
  • بازدید سال : 1,309
  • بازدید کلی : 12,043